English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (7696 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take care of somebody [something] U مراقب کسی [چیزی] بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
attended U با مراقب
watcher U مراقب
watchers U مراقب
watchful U موافب مراقب
vigilant U مراقب
observant U مراقب
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
onlooker U مراقب تماشاگر
onlookers U مراقب تماشاگر
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
observer U مراقب
observers U مراقب
vigilante U مراقب
vigilantes U مراقب
wide awake U مراقب
wide-awake U مراقب
watchman U پاسدار مراقب
watchmen U پاسدار مراقب
administrator U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrators U شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
lookout U مراقب
lookouts U مراقب
alert U مراقب
alerted U مراقب
alerts U مراقب
look U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looks U فاهر بنظرامدن مراقب بودن
mind U تذکر دادن مراقب بودن
minding U تذکر دادن مراقب بودن
minds U تذکر دادن مراقب بودن
attended operation U عملکرد با مراقب
automatic controller U مراقب خودکار
care giver U مراقب
duenna U زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
escort aircraft U هواپیمای اسکورت هواپیمای مراقب
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
look after مراقب بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
oper eyed U مراقب
quivive U مراقب
scrutator U مراقب موشکاف
see after مراقب بودن
surveillant U مراقب
synchronizing limiter U لامپ مراقب همزمان سازی
tenty U مراقب موافب
to be on one's track U مراقب حال کسی بودن
to keep a look U مراقب بودن
to keep watch U مراقب بودن
unattended operation U عملکرد بی مراقب
unattended operation U عملکردبی مراقب
watch ful U مراقب
watch man U پاسبان مراقب
watch one's time U مراقب فرصت بودن
watch out U مراقب بودن
watchfulness U مراقب پاسدار
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Keep an eye on the children. U چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
attend to someone <idiom> U مراقب کسی بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> U بادقت مراقب اطراف بودن
look after someone <idiom> U مراقب کسی بودن
look out <idiom> U مراقب بودن
pinch pennies <idiom> U مراقب پوست خودبودن
take care of <idiom> U مراقب چیزی یا کسی بودن
watch it <idiom> U مراقب باش
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com